21.08.2005

پرویز صیاد: يكشنبه چهاردهم آگوست ــ در خاتمه ختم خاتمي

منبع: شهروند
پرويز صياد
از هر دري سخني عنوان گفتاري تلويزيوني ست كه نويسنده و هنرمند نامدار پرويز صياد، هر از چندي در برنامه اي كه از شبكه پارس پخش ميشود، اجرا ميكند.

محمد خاتمي خندان تر از روزي كه به مقر رياست جمهوري آمد اين محل را ترك گفت و جاي خود را به مرد‌ عبوسي داد كه هر چه هست ظاهر و باطنش با نظام ولايت فقيه و فاشيزم مذهبي حاكم بر ايران يكي ست.
چرا آقاي خاتمي خندان تر از هميشه نباشد! هشت سال زمامداري او تنها به اين كار آمده است تا جهان غرب قبول كند و بقبولاند كه ميتوان با “جمهوري اسلامي” كنار آمد. و در سايه همين “كنار آمدن” چه قراردادهاي ننگيني كه با دولت وي بسته نشد و زير لبخندهاي عوامفريبانه ايشان چه جناياتي كه در داخل كشور رخ نداد و چه ثروتي از درآمد ملي يا به قول خودشان “بيت المال مسلمين” به وسيله “آقازاده” ها به تاراج نرفت.
چيزي اسف بارتر از اين نيست كه در خاتمه ختم دولت ايشان هنوز تعدادي از روشنفكران و روزنامه نگاران داخل و خارج كشور اين هشت سال دروغ و دغل را “دوره اصلاحات” مينامند. كه “دوره افتضاحات” به گمان من توصيف مناسب تريست! گرچه كلمه “افتضاح” نتايج زيانبار اين دوره را براي ملت و مملكت ما هنوز نميرساند.
در دوره اي كه من شاهد عيني اش بوده ام و تا جايي كه اطلاعات ذهني من از تاريخ كشورم قد ميدهد، مردم ايران هرگز از كسي به اندازه خاتمي رو دست نخورده اند. نه از رفسنجاني و خامنه اي و نه حتي از خود خميني. او هشت سال، قرص مسكني شد براي جوانان و مردم عاصي تا فاسدترين و خودكامه ترين حكومت روي زمين را تحمل كه هيچ حتي باور كنند. و وسيله اي شد تا جهان در تشخيص اين “غده سرطاني” كه جمهوري اسلامي نام دارد، دچار ترديد شود. او به اين بهانه كه در نظامي اصلاح ناپذير دارد “اصلاحات” انجام ميدهد، درهاي پناهندگي به ممالك ديگر را به روي ايرانياني كه ميخواستند همه چيزشان را بگذارند و جان و حيثيت انساني شان را بدر ببرند، بست و قلب ميليونها ايراني را كه به وعده هاي دروغين وي در رابطه با “قانونمندي”، “مردمسالاري ديني” و “جامعه مدني” دل بسته بودند، شكست.
آدم واقعا دو به شك ميماند در خاتمه كار سيد خندان براي ابراز انزجار خود، او را انتخاب كند يا كساني را كه ميگويند با رفتن او “دوره اصلاحات سر آمده است؟” فكر ميكنم در حواله ي نفرت و نفرين اولويت را بايد به آنها داد كه از بتي كه براي خود و ديگران تراشيده اند، هنوز دست برنميدارند.
به هر حال، به رغم اين حضرات من ترك مسند رياست جمهوري سيدخندان را به مردم فريب خورده و رها شده ايران تبريك گفته و ضمن عرض تسليت نسبت به ورود رئيس جمهوري انتصابي جديد همچنان اميدوارم اين “مصيبت وارده” غم آخرشان باشد! و به نظر ميرسد غم آخرمان هم خواهد بود چون شانسي را كه هشت سال پيش با عدم انتخاب “ناطق نوري” مهره انتصابي مورد علاقه ي آقاي خامنه اي از دست داديم، با انتصاب مهره مورد‌ علاقه اخيرشان دوباره به دست آورده ايم.
با انتصاب ايشان نگاه جهانيان به “جمهوري اسلامي” برگشته است به زاويه ي هشت سال پيش، يعني زماني كه يك قاضي شريف آلماني سران اين حكومت را در كشتار رهبران كرد در كافه “ميكونوس” مقصر شناخت. زماني كه سفراي ممالك غربي در ايران، به كشورهاي خود فراخوانده شدند، چون داشتن روابط ديپلماتيك با كشوري كه سران حكومتش به دست داشتن در عمليات تروريستي محكوم شده اند با ضوابط بين المللي ــ براي حفظ ظاهر هم شده ــ جور درنميآمد.
حالا بعد‌ از هشت سال، دوباره برگشته ايم به سر منزل اول!
رئيس جمهوري انتصابي جديد‌ كه گفتم ظاهر و باطنش با ماهيت حكومت متبوعه اش يكي ست و پرونده تميزتري هم از سران محكوم شده در دادگاه “ميكونوس ” برلين ندارد، هشداريست براي ممالكي كه لازم است تاوان كنار آمدنشان را با مركز صدور ترور بپردازند. بخصوص كه حريف تروريست و تروريست پرور، جاه طلبي دستيابي به تسليحات هسته اي و ميكربي را هم دارد! به اين ترتيب تاخير در جدا كردن “غده سرطاني” از پيكر مدنيت امروز ديگر به نظر نميرسد به صرفه و صلاح كسي باشد.
تا فرصتي ديگر شما را در خبرهايي كه هر دم از اين رهگذر ميرسد، گوش به زنگ ميخواهم.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates