مجتهد و دروغ؟ ریاست و بی خبری؟
اسدالله مبشری، رییس دادگاه های انقلاب اسلامی تهران نیز مانند رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی بی آنکه به محتوای نامه عزت الله سحابی بپردازد نظراتی را در باره زمان انتشار این نامه و ضرورت پیگیری ماجرا توسط عزت الله سحابی از طریق قوه قضائیه ارائه داده است. هم مبشری و هم رئیس قوه قضائیه در باره شکنجه های اعمال شده سکوت کرده اند و این درحالی است که شورای نگهبان نیز حاضر نیست لایحه منع شکنجه را تصویب کند و چنانچه این دو روحانی قضائی شکنجه های اعمال شده بر عزت الله سحابی و دیگران را محکوم کنند سخنی خلاف نظر شورای نگهبان گفته اند!
هم ادعاهای رئیس قوه قضائیه و هم اظهارات رئیس دادگاه های انقلاب را اگر بپذیریم، آنگاه باید پذیرفت که قوه قضائیه و این دادگاه ها را دست های دیگری می چرخانند که نه بر مردم و نه بر این دو مسئول برگمار شده برای راس این دو ارگان شناخته شده و آشکار نیستند! پیچیدگی این اظهارات و پرسش اساسی مردم پیرامون اینکه دست های پنهان متعلق به کیست، از زمانی برجسته تر شده است که معلوم شده رئیس قوه قضائیه مدعی است نامه رئیس قوه مقننه خطاب به وی را ندید ه است و حامل این نامه نیز رسما اعلام داشته است رئیس دفتر آیت الله شاهرودی حاضر نشده است نامه رئیس قوه مقننه در باره پیگیری ماجرای شکنجه ها و بازجوئی های عزت الله سحابی را دریافت کند و او ناچار شده این نامه را مانند همه نامه های معمولی به دبیرخانه قوه قضائیه تحویل بدهد و رسید بگیرد. جالب اینکه این دبیرخانه هم نامه را به رئیس قوه قضائیه نداده است. از آن بحث انگیز تر اینکه بعد از انتشار نامه رئیس مجلس در مطبوعات و چند روز بحث پیرامون این نامه و نامه مهندس سحابی در کلیه محافل بالای حکومتی – و طبعا گسترده تر در محافل پائین حکومتی و مردم کوچه و بازار- همچنان رئیس قوه قضائیه از آنچه در دفتر او و دبیرخانه قوه قضائیه گذشته بی اطلاع بوده و در نامه ای خطاب به رئیس مجلس مدعی شده از طریق مطبوعات نامه رئیس مجلس را خوانده است. تکلیف رئیس دادگاه انقلاب و راستگوئی و با اطلاعی و یا نادرست گوئی و بی اطلاعی او هم که مطابق مستندات ارائه شده از سوی عزت الله سحابی در یک گفتگو ( در این شماره می خوانید) از روز روشن تر است.
به این ترتیب اگر رئیس قوه قضائیه نداند در دفتر کارش و در دبیرخانه قوه ای که ریاست آن را بر عهده دارد چه می گذرد، یعنی نداند زیر گوشش چه می گذرد خود به خود از لیاقت ساقط است و اگر بداند( که شک قریب به یقین چنین است) و چنین بی پروا انکار آگاهی کند، که مسلمانی و اجتهاد او باطل است. البته تکلیف وظائف انسانی وی پیش از اینها از نظر مردم روشن است!
گر مسلمانی همین است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردائی
پیام برای این مطلب مسدود شده.