گفت و گو با عبدالله قاسمی، عضو سابق واحد حفاظت مسئولان جمهوری اسلامی ایران
خسرو شمیرانی
منبع: شهروند
در هفته ای که گذشت محمد خاتمی رفت و جای خود را به محمود احمدی نژاد سپرد.
خاتمی 8 سال پیش به عنوان “فیلسوف و اهل قلم” ، با به رخ کشیدن استعفانامه خود از قدرت ، با شعار جامعه مدنی و توسط آرای گسترده مردم به کاخ ریاست جمهوری قدم گذاشته بود، محمود احمدی نژاد اما از در مقابل وارد شده است. او در حین مبارزه با اتهام تروریست بودن، با به نمایش گذاشتن تصاویر دست بوسی رهبر، با شعار دولت اسلامی و با اتکا به “بداخلاقی های گسترده انتخاباتی” راه خود را به سوی قلعه قدرت (کم قدرت) ریاست جمهوری گشود.
“بداخلاقی های گسترده انتخاباتی” نامی است که آقای خاتمی جهت آبرو داری نظام برای نقض قوانین انتخاباتی و نقض قوانین مدنی در طول انتخابات برگزیده است. به هر حال اثبات تقلب های گسترده در نهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی زیاد دشوار نبود اما کار و هزینه می طلبید. پس همگی از حکومت و اپوزیسیون به سرعت پذیرفتند که “بداخلاقی هایی” صورت گرفته است که در نتیجه انتخابات تاثیری نداشته است. از تلاشهای آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر و نشریه انقلاب اسلامی که بگذریم، تاکنون هیچ تلاش جدی در جهت نشان دادن تخلفات و تقلبات انتخاباتی صورت نگرفته است. علاوه بر اینکه بدون تقلب هم در مشروعیت نتایج این انتخابات بحث بسیار میتوان کرد. در اینجا از مسائلی صحبت میکنیم که به احتمال قریب به یقین نتیجه انتخابات را به کلی تغییر داده اند.
گرچه بررسی تخلف و تقلب در انتخابات اخیر موضوع این نوشتار نیست، یاد آوری مجدد آن به مناسبت “تایید” “آرای مردم” توسط رهبر روحانی ایران و نشستن رئیس جمهوری جدید بر مسند را خالی از لطف ندیدم.
اثبات هر یک از نکات نسبت داده شده به آقای احمدی نژاد درآغاز این مقدمه، میتواند سبب سلب مشروعیت از وی و حتی اعلام جرم نسبت به او باشد. از این رو وظیفه مخالفان و همچنین طرفداران ایشان است که این نکات را بررسی کنند و در تایید و یا رد آنها بی دلیل جهد نورزند.
نوشته حاضر کوششی است در همین راستا که آغاز رسمی کار رئیس جمهوری جدید را بهانه قرار داده است.
اولین قسمت از ساعتها گفت و گو با آقای عبدالله قاسمی ــ که در اینجا ارایه میشود ــ به فرازهایی از اطلاعات ایشان در مورد آقای محمود احمدی نژاد و همکاران بلافصل وی پرداخته شده است.
عبدالله قاسمی متولد 1337 ، در سال 1357 ، ابتدا در گارد شاهنشاهی و سپس در لشکر 28 در سنندج خدمت سربازی را طی کرد. او در بحبوحه انقلاب و پس از فرمان آیت الله خمینی از پادگان گریخته و به تهران بازگشت. خود میگوید: “در آن روزها با خانواده عموی خود زندگی میکردم. عموی من در جماران در همسایگی دکتر محمد جواد باهنر ساکن بود. یک قبضه اسلحه کمری از پادگان ربوده بودم. نزد دکتر باهنر رفتم و اسلحه را به ایشان سپردم.”
آقای قاسمی به این ترتیب وارد دایره گروهی شد که بزودی سکان اداره کشور انقلاب زده را در دست گرفت.
درباره فعالیت هایش در بعد از انقلاب میگوید: “در سال 1358 اولین گروه سپاه پاسداران تحت رهبری ابوقفا و ابوشریف (عباس آقازمانی) که از رزمندگان فلسطین بودند، شکل گرفت. من در پادگان امام علی (کاخ سعد آباد) به این اولین گروه تعلق داشتم. در عین حال روابط خوبی با دکتر باهنر داشتم ”
عبدالله قاسمی همچنین میگوید که حفاظت از محمد جواد باهنر عضو شورای انقلاب و نخست وزیر بعدی را به عهده گرفت. از اولین اعضای واحد حفاظت مسؤلان بود و به غیر از محمد جواد باهنر از افراد دیگری همچون اکبر ناطق نوری حفاظت کرده است.
به سبب موقعیتش اطلاعاتی از جلسات بعضا خصوصی آنها در دست دارد. فراموش نکنیم که در ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی ایران رابطه ها به آن گونه که امروز است تعریف شده نبود و این امر گاه به حضور افراد در جاهایی که “نباید باشند” می انجامید.
آقای قاسمی در روزهای اوج ترور در سال 1360 در نزدیکی محل سکونت ناطق نوری هدف گلوله یک تهاجم تروریستی قرار گرفت، به شدت مجروح شد اما زنده ماند. وی پس از این حادثه به واحد حفاظت بازنگشت و مدتی بعد به دلیل بی احتیاطی زبانی و به دستور اکبر ناطق نوری، برای ماه ها روانه زندان همراه با آزار و اذیت شد.
پس از دوران زندان، در کنار یکی از اقوامش، که صاحب یک مغازه وسائل الکترونیک بود وارد این کار شد. سالها بعد، پس از جنگ، در حالی که دفتر کار خود را به دوبی منتقل کرده بود، در یک معامله با آقای هاشمیان رئیس نمایندگی “شرکت پسته رفسنجان” در دوبی تمام سرمایه خود را از دست داد. به خاطر پیگیری سرمایه از دست داده و توسط نفوذ آقای هاشمیان در امارات در همانجا راهی زندان شد. در نتیجه ادامه پیگیری هایش چندین بار دیگر در ایران و امارات به زندان گرفتار شد. آخرین دستگیری او توسط اعضای بیت رهبری انجام شد که طی آن همسر و فرزندانش نیز دستگیر شدند. او در مقابل چشمان خانواده اش مورد شکنجه های شدیدی از جمله اجبار به جویدن و بلعیدن تیغ ریش تراشی قرار گرفت. وی در یک فرصت مناسب کشور را ترک کرد و اکنون در خارج از ایران به سر میبرد.
داستان دو دهه زندگی وی پس از انقلاب در میان و در کنار شخصیت های سرشناس و مدیران درجه اول جمهوری اسلامی ایران حکایت فساد گسترده، دزدی ها و کلاه برداری هایی است که با اتکا به رانت قدرت در ایران جریان دارند.
این نوشتار که نتیجه بیش از 13 ساعت گفت و گو با آقای عبدالله قاسمی است در شماره های آتی هر جمعه شهروند ارائه خواهد شد. به استثنای بخش اول که به مسائل مربوط به رئیس جمهوری جدید اختصاص یافته است، بقیه بخشها حول داستان گاه دهشتناک زندگی مصاحبه شونده تنظیم شده است که در عین حال اطلاعات مفیدی درباره روابط جاری در عالیترین سطوح مدیریتی جمهوری اسلامی ایران به دست میدهد. مسائل مربوط به سازماندهی گروه های فشار توسط بیت رهبری و فساد مالی حاکم در خانواده آقای هاشمی رفسنجانی از این دسته هستند.
در همینجا از سخاوت بی دریغ آقای عبدالله قاسمی و در اختیار نهادن ساعتها وقت شان سپاسگزاری میکنیم.
خ – ش
گفتید که با آقای احمدی نژاد برخورد داشتید.
ــ در تابستان سال 1359 پیش از شروع جنگ گروه احمد امینی به دفتر جاما که دکتر سامی رهبری آن را به عهده داشت یورش برد.
محل دفتر جاما کجا بود؟
ــ روبروی مجلس. بالای کاخ مرمر. دفتر خود دکتر کاظم سامی نیز آنجا بود.
حمله به چه دلیل بود؟
ــ دقیقا به خاطر ندارم. فکر می کنم در نشریه حزبشان مطلبی نوشته بودند که حزب اللهی ها را خوش نیامده بود.
شما در حمله شرکت داشتید؟
ــ خیر! ما وقتی به آنجا رسیدیم حزب اللهی ها حمله کرده بودند شیشه ها را شکسته و تمامی افرادی را که آنجا بودند کتک زده بودند. دکتر سامی خودش در آن ساعات آنجا نبود و به این ترتیب جان سالم به در برده بود.
شما اشاره ای داشتید به حضور آقای احمدی نژاد در آن محل…
ــ بله. در جوار دفتر دکتر سامی خانه ای ویلائی وجود دارد که به حسن آتابای تعلق داشت. حتما می دانید که حسن آتابای مسئولیت اسب های شاه را به عهده داشت. من وارد یکی از اتاق ها شدم. خانه را زیر و رو کرده بودند. روی تخت خوابی که من در آن اتاق مشاهده می کردم تپه ای از سکه های طلا انباشته شده بود. یک، دو یا سه پهلوی در میان آنها دیده می شدند. تعداد زیادی جعبه های چوبی اعلاء مخصوص نگهداری سکه های طلا که نیز در آنجا انباشته شده بود. فکر می کنم این سکه ها که ده یا بیست پهلوی بودند در دوران جشن های 2500 ساله ضرب شده بودند. در هرکدام از صندوقچه های چوبی چندین (به گمانم پنج تا) سکه قرار داشت.
سئوال کردم که در اینجا چه خبر است؟ گفتند به خبرنگارها اطلاع دادند تا بیایند و عکس و گزارش تهیه کنند.
کسی در خانه نبود؟
ــ چرا آقای حسن آتابای خودش آنجا بود. وی را گوشه ای نشانده بودند و مرتب به او توهین می کردند.
آقای آتابای صندوقچه ای را نشان داد و گفت، همه چیز را ببرید اما این را برای من بگذارید. صندوقچه با یک تاج از طلا تزئین شده بود. تاج به نوبه خود با سنگ های بزرگ تزئینی آراسته شده بود. نمی توانم قسم بخورم اما گمان می کنم سنگ ها برلیان، الماس و از این قبیل بودند. به نظر چیز بسیار با ارزشی می آمد. آقای احمدی نژاد که همچون خود من جوان بیست و چند ساله ای بود آن صندوقچه را برداشت. تا آنجا که من متوجه شدم او صندوقچه را با خود برد.
دیگران هم چیزی با خود بردند؟
ــ الان توضیح می دهم. من نیز پس از احمدی نژاد محل را ترک کردم. اما بعدا خبردار شدم که از دادستانی به آنجا آمدند و تعداد زیادی از بچه ها را به اوین برده بودند. داریوش باریکانی یکی از آنها بود (داریوش باریکانی هم اکنون از نزدیکان مهدی هاشمی رفسنجانی است. خ – ش) علاوه بر او احمد امینی و یکی از بچه های هادی غفاری به این دلیل که ظاهرا سکه دزدیده بودند دستگیر شده و به اوین انتقال داده شده بودند. آنها پس از پادرمیانی شخص آقای هاشمی رفسنجانی و گفتگوی وی با لاجوردی از اوین رهائی یافتند.
درباره احمدی نژاد گفته می شود که در قتل دکتر کاظم سامی در سال 1991 نقش داشته است. آیا شما در این باره چیزی می دانید؟
ــ درباره احمدی نژاد به طور مستقیم خیر. اما می دانم که احمد امینی به احتمال قریب به یقین نقش تعیین کننده ای در قتل دکتر سامی داشته است، در عین حال می دانم که او مستقل از احمدی نژاد عمل نمی کرد.
احمد امینی الان کجاست و چه می کند؟
ــ می دانم که او” کارمند” مجلس است و از سازمان دهندگان اصلی گروه هایی است که “خودسر” یا “لباس شخصی” نامیده می شوند. وظایف این گروه ها روشن است حمله به مجامع مسالمت آمیز، حمله به دختران و زنان بدحجاب، حمله به دانشجویان و … بعضی از آنها از کشتن هم ابائی ندارند.
احمد امینی را در رابطه دیگری نیز نام برده بودید. می توانید لطفا توضیح دهید؟
ــ بعد از سخنرانی 14 اسفند 1359 آقای بنی صدر زمانی که من از سوی “واحد حفاظت” ، مسئولیت محافظت از دکتر باهنر را به عهده داشتم عده ای نزد آقای باهنر آمدند. احمد امینی در میان آنها نقش برجسته ای داشت. هدف از ملاقات کسب اجازه برای قتل دکتر بنی صدر رئیس جمهوری وقت بود.
این ملاقات کجا و کی صورت گرفت؟
ــ تاریخ دقیق را به خاطر نمی آورم اما چند روز پس از 14 اسفند بود. در یک غروب در منزل دکتر باهنر برگزار شد.
در این گروه که به دنبال مجوز قتل دکتر بنی صدر بودند، آیا افراد دیگری را به خاطر می آورید؟
ــ همه آنها را نه. ولی علاوه بر احمد امینی که به نوعی سرکردگی را به عهده داشت می توانم از آقای محمود خسروی وفا، حسین زنجانی، جواد کماسائی، محمدرضا حاجی باشی، اصغر نی ساز و حسین سازور نام ببرم. در مجموع شاید در حدود 10 نفر بودند. حتما می دانید که محمود خسروی وفا اکنون از افراد نزدیک دکتر احمدی نژاد است. او عضو شورای شهر تهران و رئیس فدراسیون ورزشهای معلولین است. احمد امینی، حسین زنجانی و محمدرضا حاجی باشی همگی از اعضای بیت رهبری هستند. حسین سازور از مسئولان رتبه بالای وزارت اطلاعات است. البته برخی دیگر نیز حضور داشتند که در جنگ کشته شدند یا اکنون به نوعی کنار کشیده اند.
بگذارید همین جا بگویم که بسیاری از اعضای واحد حفاظت در روز 14 اسفند برای ضرب و شتم مردم به دانشگاه رفته بودند.
به عنوان چماق دار؟
ــ بله.
آیا شما نیز جزو افرادی بودید که می خواستند برای قتل رئیس جمهوری وقت مجوز بگیرند؟
ــ خیر! من در آنجا بودم اما همانطور که گفتم من محافظت از آقای باهنر را به عهده داشتم. از همان هنگام نیز با برخوردهای تند همکارانم با مردم و جوانان مثلا دختران بدحجاب یا پسران بدلباس موافق نبودم چه برسد به اینکه طالب قتل کسی باشم. خیلی اوقات آنها را نصیحت می کردم که از رفتار تند با مردم پرهیز کنند.
آیا دکتر باهنر اجازه قتل رئیس جمهوری وقت را صادر کرد؟
ــ خیر. او گفت نباید از او شهید بسازیم و وی را بزرگ کنیم.
گفتید که آقای خسروی وفا الان جزو شورای شهر تهران است…
ــ خسروی وفا در اولین ماه های جنگ در جبهه دهلویه بود. وی سوار بر یک وانت بود که دچار تصادف شد و پای او را در بیمارستان از زیر زانو قطع کردند.
مهم تر از این اما او در بیت رهبری جایگاه خاص خود را دارد. در ضمن در تهیه منابع مالی برای پرداخت اعضای گروه های فشار فعال است. وقتی که ترکیب شورای شهر تهران به شکل جدید درآمد، بسیاری از افرادی که شخصا از فعالیت های خلاف قانون آنها اطلاع دارم جزو تازه واردان به شورا شدند.
در تابستان 1381 به دنبال سرمایه های از دست رفته ام به دفتر احمد امینی در بهجت آباد رفتم. مشغول گفتگوی تلفنی بود. بحث تحویل گرفتن مبلغی پول مطرح بود. از صحبت هایش حدس زدم که با محمود خسروی وفا مکالمه می کند که البته دیرتر خود وی نیز به این مسئله اذعان کرد. در آن گفتگو احمد امینی قول ده میلیون تومان پول از خسروی وفا گرفت.
چرا این مسئله مهم است؟
ــ همانطور که گفتم احمد امینی یکی از سازمان دهندگان اصلی لباس شخصی ها است. ده میلیون تومان پول را برای پرداخت حقوق و مواجب آنها از همکار آقای احمدی نژاد در شورای شهر تهران، محمود خسروی وفا گرفته بود. البته ظاهرا برای کمک به مستضعفین بود اما می دانم و یقین دارم که این پول صرف لباس شخصی ها می شد. فراموش نکنیم که اینها از همان اولین سال های پس از انقلاب، از سازمان دهندگان چماق داران بودند. البته در آن روزها خودشان هم فعالانه در درگیری ها شرکت می کردند.
مثلا ساختمان سفید رنگی در ضلع غربی تقاطع “16 آذر” و “بلوارکشاورز” واقع بود که مصادره شده بود. این آقایان آن را تصاحب کرده بودند. آنها از آنجا چماقداران را برای سرکوب دانشجویان و نیروهای سیاسی هدایت می کردند.
احمد امینی در جوار دفتر خود در بهجت آباد یک کارگاه تولید لباس نیز داشت. البته من هیچگاه آن کارگاه خیاطی را مشغول به کار ندیدم اما به من گفته بود که در قرارداد با صدا و سیما لباس تولید می کند و از این طریق نیز پول می سازد.
ادامه دارد
پیام برای این مطلب مسدود شده.