31.01.2003

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

سه‌‌شنبه 14 تا جمعه 17ژانویه

پیشدرآمد: حاج حبیب تازه مسلمان را می‌شناسید. گو اینکه دیرگاهی است حوزه مذهب چنان برایم شخصی شده
است که جنگ هفتاد و ملت را، همه عذر می‌نهم، و بی حقیقتی آنهایی را که خدا را روزی هزار بار با
ترازوی عقل کوچک خود اندازه می‌گیرند (فرقی نمی‌کند در کدام مذهب، که میان اتباع مسیح روح الله و موسای
کلیم‌الله و زرتشت و بودا نیز نمونه‌های مشابهی از علی مشکینی و احمد جنتی و نوری همدانی و مصباح یزدی
کم نیستند) از سالها پیش فریاد کرده‌ام. اما اینکه اصرار دارم حاج حبیب مؤتلفه را تازه مسلمان بخوانم به این
دلیل است که نواده حکیم عسکر دماوندی است که به ظاهر اسلام آورد و فرزندش نام عسکر اولادی تازه
مسلمان برای ثبت در شناسنامه‌اش انتخاب کرد و نوادگانی هم چون حاج حبیب و حاج اسدالله با حذف «تازه»
به نام عسکراولادی مسلمان اشتهار یافتند، در جریان بازی تهوع‌آور اخیر در رابطه با چاپ یک کاریکاتور 65
ساله در روزنامه حیات نو، چنان قرشمال بازی درآورد که اگر کسی او را نمی‌شناخت تصور می‌کرد واقعاً
اینهمه نعره و ناله در باب «اهانت به پیشگاه صاحب‌الزمان» و «خنجر زدن به اسلام و امام ــ خمینی ــ» از
سر صدق و دلسوختگی است. حاج حبیب مؤتلفه مظهر بارز و نماینده دائمی و به قول نوذر آزادی، غیرقابل
تغییر اهالی ولایت فریب و تزویر و پشت هم اندازی است.

در جلسات مؤتلفه معمولا حاج حبیب در صدر مجلس می‌نشیند و گرداگرد او کسانی حلقه می‌زنند که امروز
منفورترین چهره‌های جامعه ما هستند. اسدالله بادامچیان، حمیدرضا ترقی، مصطفی میرسلیم، علی اکبر
ولایتی، برادران خاموشی، حاج اسدالله عسکراولادی، شیخ نوری همدانی، علی لاریجانی، محمد رضا نقدی،
علی اکبر پرورش،‌ نیـّری، محمد کاظم انبارلوئی، اصغر اکرمی آذر، علی امامی راد، محمدشاهی عربلو،
علاءالدین بروجردی، محمد یزدی، محسنی اژه‌ای، الیاس محمودی، محمدجواد لاریجانی، حسن اختری، و…
از جمله این چهره‌ها هستند که هفته‌ای یکبار برای سرکوبی آزادیخواهان و غلبه بر اصلاح‌طلبان و به
زنجیرکشیدن ملت به شور و بحث می‌پردازند.
حاج حبیب مؤتلفه اتاق بازرگانی را در اختیار دارد، واردات تجهیزات الکترونیک دربست در اختیار اوست.
بخش عمده‌ای از مواد غذائی از جمله برنج و گندم از طریق وابستگان او وارد کشور می‌شود. از طریق نیّری
و کمیته امداد امام صندوقهای قرض‌الحسنه را در اختیار دارد. در جریان جنجال اخیر پیرامون کاریکاتور
چاپ شده در روزنامه حیات نو، حاج حبیب زیادی جوش آورد و از خط قرمزش چنان به شتاب عبور کرد که
کیف کش او حمیدرضا ترقی ناچار شد حضرت آقا را متوقف کند و به ارباب تذکر دهد، اسم فردی که شما
نوکر سازمان سیا و عمامه‌ای خیانتکار خوانده‌اید «خامنه‌ای» است و گواینکه اسم اولش هادی و نه علی است
اما به هر حال رعایت حرمت «عقیل» ولی فقیه نیز لازم است، به اعتقاد من هم چاپ کاریکاتور در حیات نو
امری عمدی بود و هم اظهارات حاج حبیب مؤتلفه بر ضد هادی خامنه‌ای نماینده تهران در مجلس و عضو
سرشناس مجمع روحانیون مبارز با هدف و نظر خاصی، ایراد شد. در رابطه با کاریکاتور یکی از دو حالت
زیر وجود داشته است، 1 ــ یا علی رضا اشراقی رئیس هیأت سردبیری و قوم و خویش نزدیک خانواده خمینی
با آگاهی از پیامدهای چاپ کاریکاتور به نشر آن آنهم در سالروز انتشار مقاله احمد رشیدی مطلق در
اطلاعات اقدام کرده است که در این صورت باید به او درود گفت که به این درجه از آگاهی رسیده که منشاء و
مبدأ مصائب امروز مردم ایران، همان کسی است که وقتی آمد لبخند را از لبان ملتی قیچی کرد و هیچی
بزرگش را به صورت و چشم میلیونها منتظرانش پرتاب نمود و روزی که رفت میراثی خونین و پر از آلودگی
و نفاق را پشت سرش، برای ملتی گذاشت تا از چاله او به چاه وضع موجود مد لبیفتد. (راستی مقاله رشیدی
مطلق را به یاد می‌آورید که در زمان انتشارش باعث شعله‌ور شدن آتشی شد که در فاصله کوتاهی به انقلاب و
زیر و رو شدن ایران از صدر تا ذیل منجر گردید. نازنینی بیگناه ــ پرویز نیکخواه ــ که هیچ نقشی در تهیه
این مقاله نداشت با گلوله‌های کین و نفرت نمازگزاران به سوی قبلة مسکو، با پیکر سوراخ سوراخ به گور
رفت،‌ نویسنده واقعی مقاله، نه تنها مجازات نشد بلکه امروز از برکات نظام اسلامی نیز برخوردار است و اثر
انگشتش را در چند کتاب جعلی که با عنوان «دخترم فرح» و «خاطرات ملکه مادر» و… در تهران مثل برگ
زر به فروش می‌رسد ــ چون مردم دلبستة همه آنچیزی هستند که دوران پیش از انقلاب را به یادشان می‌آورد
ــ می‌بینیم. کاری به این ندارم که زمان انتشار مقاله بسیار نامناسب و نشانة عدم ارزیابی درست مرحوم هویدا
از وضعیت جامعه بود، اما امروز صحت و دقت همة نکات وارده در مقاله برای ما روشن شده است. مقاله سه
محور اصلی داشت: نخست اینکه جد آیت‌الله خمینی سیداحمد کشمیری از هند به ایران آمده است، مرحوم
آیت‌الله محمدرضا پسندیده برادر مهتر آیت‌الله خمینی در مصاحبه‌ای مفصل با مجله پاسدار اسلام به صراحت
گفته بود که جدش از کشمیر به ایران‌آمده است، و یکی از برادران ایشان لقب هندی‌زاده را به عنوان نام فامیل
برگزیده است. که این آقای هندی‌زاده سردفتر اسناد رسمی در خمین بود و نوادگان ایشان در خدمت رژیم
هنوز مشغول فعالیت هستند. محور دوم در رابطه با شاعری آقای خمینی بود و اینکه اهل غزل و دوبیتی است
و تخلص هندی را برای خود برگزیده است. این سخن در آن زمان کفر تلقی شد و طعنه به امام زمان، آقا کجا
و غزل و شعر عاشقانه و عارفانه… اما لازم بود نامه‌های آقا به عروس عزیزش منتشر شود و غزل «من به
خال لبت ای دوست گرفتار شدم…» به چاپ برسد تا آن ساده‌دلانی که با توی سر زدن و سینه چاک دادن امثال
عسکراولادی‌های معمم و کلاهی در باب اهانت به ساحت مقدس نایب امام زمان به خیابانها ریختند و… دریابند
چه کلاه بزرگی سرشان رفته و آقا واقعاً اهل شعر و عشق و عرفان بوده است. و سرانجام محور سوم در این
باب بود که چون خمینی اهل فلسفه است و به دنبال به قدرت رسیدن، بنابراین در حوزه و بین علمای واقعی
تشیـّع جایگاه و اعتباری ندارد و… خود آقای خمینی بعدها اعتراف کرد که از لیوان آبی که پسرش مصطفی از
آن آب خورده بود، در قم و نجف،‌ آب نمی‌خوردند و می‌گفتند نجس است چون پدرش فلسفه درس می‌دهد…
بستن همة درهای اطلاع‌گیری از امثال خمینی عاملی بود برای اینکه حضرتش در جایگاه قدیسین نشیند و
سخن گفتن از شاعری وجد هندی‌اش و فلسفه خوانی او، کفر تلقی شود…) باری از علی‌رضا اشراقی می‌گفتم
که در مقاله فروپاشی از کاریکاتور قدیمی استفاده کرده بود و با حذف نام روزولت از آستین دستی که بر سر
دادستان اسبق آمریکا فشار می‌آورد، شک و تردیدها را در باب عمدی بودن چاپ کاریکاتور به یقین تبدیل کرده
بود. 2 ــ این احتمال نیز وجود دارد که مطابق تصور بعضی از همکاران همه چیز حساب شده و با برنامه
بوده تا جنجال و آشوب تازه‌ای بعد از جنجال حکم اعدام آقاجری و بازداشت و محاکمه عبدی و قاضیان و
گرانپایه‌ ایجاد شود. ــ این احتمال از نظر من جدی نیست. به این دلیل که حتی اگر فردی وابسته به مافیا در
روزنامه حیات نو، دست به انتخاب و نشر کاریکاتور به عنوان یک کاریکاتور تزئینی در مقاله فروپاشی حیات
نو، زده بود کسانی مثل سردبیر و دستیارانش حتماً متوجه شباهت کاریکاتور دادستان اسبق آمریکا و آیت‌الله
خمینی می‌شدند و از چاپ آن جلوگیری به عمل می‌آوردند.ــ به هر حال آنچه از جنجال اخیر می‌توان دریافت،
اهمیتی به مراتب فراتر از چاپ کاریکاتور و تعزیه‌گردانی حاج حبیب مؤتلفه و شرکا دارد. پرچم آشوب را
نخست مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی بالا برد و بلافاصله لشکر آماده به آشوبگری مافیا وارد
صحنه شد و تعزیه‌گردانان حرفه‌ای مثل عسکراولادی و بادامچیان و حسین شریعتمداری و محمد کاظم انبار
لوئی و مصباح یزدی و مشکینی و… نیز با نعره وا اسلاما و واشریعتا به نوحه‌خوانی و کاه گل به سر مالیدن و
سر و دست به در و دیوار جهل و خرافات زدن پرداختند. دیگر قند توی دل حضرت آب می‌شد که اگر
نتوانستیم با ماجرای آقاجری و عبدی مهر باطل شده را محکم روی پروژه اصلاحات و معدود اصلاح طلبان
واقعی باقیمانده بکوبیم، و دو لایحه اصلاحی خاتمی را به مزبله روانه کنیم، این بار موقعیت ویژه‌ای نصیبمان
شده تا با تحریک توده‌ها صحنه را یکسره به تسخیر درآوریم. و مگر نه آنکه 25 سال پیش این ملت، با مقاله‌ای
که تازه در آن هیچ نوع اهانت و بی‌ادبی به آقای خمینی نشده بود چنان به غضب آمدند که بساط سلطنت 2500
ساله را برچیدند، بدون شک این بار مجلس ترحیم اصلاح‌طلبی را دو سه روزه برگذار می‌کنند وچنان فضای
رعب و وحشتی در کشور برقرار می‌کنند که دیگر ضدانقلاب جرأت ظهور پیدا نکند و آمریکای جهانخوار نیز
دریابد که بدون به رسمیت شناختن سلطه مافیا در ایران، نمی‌تواند مثل گذشته در ایران حضور داشته باشد.
حاج حبیب بعد از مذاکره با رفسنجانی مصمم شد حضرت ولی فقیه را نیز به اشاره‌ای بنوازد که امروز هادی
خامنه‌ای را به زیر می‌کشیم و فردا هم اگر جنابعالی حرف شنوی نداشتی و خواستی برای ما خلیفه بازی
درآوری، همین بساط را برای تو پهن می‌کنیم. معمولاً پدرخوانده‌های مافیا آدمهای باهوشی هستند. فیلم
پدرخوانده را به یاد بیاورید… اما در ایران پدرخوانده مؤتلفه علی‌رغم خفت و خواری که طی سالهای اخیر از
کف با اقتدار ملت، متحمل شده است آدم جاهلی است، قدرت درک ندارد، و نمی‌داند انسان ایرانی بعد از نزدیک
به ربع قرن زیستن تحت سلطه فریب و تزویر و ریا و مافیاهای چپ و راست آلوده، در خیلی از باورهای
خود به تأمل نشسته است. و در مقوله اهل ولایت ریا از نوع عمامه‌دار و کلاهی‌اش آنقدر به هوشیاری رسیده
است که فریاد وا اسلاما حاج حبیب و شرکایش فقط خنده تلخ بر لبانش می‌نشاند. باری گیوه‌ها را ورکشیدند،
عزای عمومی اعلام کردند، سید هادی خامنه‌ای را مزدبگیر و فاسد و جاسوس خواندند و فرمان بسیج و
اعتصام و اعتصاب و بستن بازار و مدرسه و دانشگاه را صادر کردند. در سایت بازتاب که با سرمایه محسن
رضائی می‌چرخد، در خبری که پیرامون تظاهرات در قم توسط طلاب و علما در اعتراض به چاپ کاریکاتور
موهن!! در حیات نو انتشار یافته تصویری می‌بینیم از حسین‌الله کرم که مشغول سخنرانی برای تظاهرکنندگان
است. این تصویر گویاتر از هر مطلبی روشن می‌کند چه کسانی در تظاهرات شرکت داشته‌اند. در مجموع
حداکثر 7000 تن در تظاهرات و سینه‌زنی شرکت می‌کنند. بازار تهران فرمان حاج حبیب مؤتلفه را با
بی‌اعتنایی به تجاهل برگذار می‌کند. حتی خودیهای درون حاکمیت که روز به روز تعدادشان کمتر می‌شود
اعتنائی به این بازی نمی‌کنند… با این همه حادثه اخیر، دایره غیرخودی‌ها را که تا دیروز اطرافیان خاتمی را
یکی بعد از دیگری در بر می‌گرفت، تا درون بیت رهبری گسترش می‌دهد. و ولی فقیه در می‌یابد معرکه‌ای که
مدتی است زیر عنوان مقابله با هجمه فرهنگی و دفاع از اسلام و انقلاب به راه افتاده، حالا معرکه‌گیرانی دارد
که از خود او هم نمی‌گذرند و اگر به مصلحتشان بود، عمامه از سر او بر می‌دارند و کشان کشانش تا پای نطع
می‌برند. مافیا روزنامه «بهار» را که سخنگوی خاتمی بود بست، اما همزمان مهر جاسوسی آمریکا و تبعیت
از دستورات سازمان سیا را بر پیشانی اخوی رهبر کوفت. بی‌اعتنائی ملت به تعزیه‌گردانی مافیا در این میان
جای تأمل دارد. حتی هوراکشان و سینه‌زنان حرفه‌ای عزا و عروسی ولایت فقیه، اعتنائی به تعزیه تازه
ندارند. به این تحول مهم در نگرش مردم به مذهب و دکان داران دین و استفاده ابزاری از مذهب، نباید
سرسری نگاه کرد. پیامدهای این تحول مهم در راه است. گوش به‌زنگ باشید. شنبه 18 تا دوشنبه 20 ژانویه
این روزها بسیار از حزب «الدعوه» می‌شنویم. علی اکبر محتشمی‌‌پور که از زمان اقامت در نجف دشمنی
سرسختی با این جماعت داشت بار دیگر عداوت دیرین آشکار کرده است و با پیوند دادن الدعوه با حجتیه به
درستی مدعی است؛ مافیای مشترک در ارکان نظام نفوذ کرده است. برای آن دسته خوانندگانی که از کم و کیف
و گذشته الدعوه بی‌خبرند نکاتی چند را باز می‌گویم. «حزب الدعوه» در آغاز دهه شصت به صورت یک حلقه
بحث از طلبه‌هائی که از شاگردان آیت‌الله حکیم و محمد باقر صدر بودند به وجود آمد. مرحوم مهدی حکیم،
محمد مهدی الآصفی ــ دبیرکل فعلی مجمع جهانی اهل البیت و مشاور ولی فقیه ــ ، سید محمود الهاشمی ــ
رئیس فعلی قوه قضائیه ــ سید محمد حسین فضل‌الله که امروز در لبنان کوس مرجعیت می‌زند، مرتضی
العسکری و محمد الموسوی از جمله این شاگردان بودند. به مرور با کمک دولت ایران حزب‌الدعوه به صورت
یک تشکل دینی، سیاسی وارد صحنه مبارزه با بعثی‌ها شد. جناح نظامی حزب متشکل از جوانانی که اغلب در
ایران و توسط ساواک دوره نظامی و چریکی می‌دیدند اواخر دهه شصت وارد صحنه مبارزه شد. مرحوم مهدی
حکیم فرزند بزرگ آیت‌الله حکیم به ایران آمد و ضمن برخورداری از کمکهای ایران در طرح فریب دادن رژیم
عراق در ماجرای ترور ساختگی ژنرال عبدالغنی الراوی از مخالفان سرشناس حسن‌البکر ــ صدام حسین
شرکت کرد. سران الدعوه همه گاه از مخالفان آقای خمینی بودند. و هیچگاه در نجف به او اعتنا نمی‌کردند.
مرحوم مهدی حکیم در برابر انتقادات طرفداران معدود آیت‌الله خمینی نسبت به همکاری‌اش با رژیم گذشته
ایران هم چون امام موسی صدر همه گاه می‌گفت، شاه ایران یگانه شاه شیعه است و ما نباید باعث تزلزل
موقعیت او در برابر عربها بشویم. همین آقای سید محمد باقر حکیم که امروز ریاست مجلس اعلای انقلاب
اسلامی عراق را بر عهده دارد به دشمنی با مصطفی خمینی معروف بود. به هرحال در برابر حزب الدعوه
گروه دیگری در نجف و کربلا به وجود آمد که طرفداران مرحوم آیت‌الله سید محمد شیرازی بودند. محمد تقی
المدرسی خواهرزاده آقای شیرازی رهبری این گروه را که بعدها حزب عمل اسلامی (با جنبش امل لبنان هیچ
ارتباطی ندارد) را تشکیل دادند به دست گرفت. گروه شیرازی از خمینی حمایت می‌کردند اما حزب الدعوه تا
پس از انقلاب همچنان دست در بیعت رژیم گذشته ایران داشت. آقای خمینی اعتنائی به این جمع نداشت و با
آنکه اغلب سرانش که ریشه ایرانی دارند به ناچار به ایران آمدند اما منهای حکیم و الهاشمی که سر بر آستان
او گذاشتند، بقیه رهبران حزب مقامی فراتر از مدرسی برای طلبه‌های عراقی و عرب پیدا نکردند. به قتل
رسیدن مرحوم سید مهدی حکیم در خرطوم پایتخت سودان توسط عوامل صدام حسین، حزب را دربست در
اختیار رژیم ایران قرار داد. با پیش زمینه‌هائی که پس از وفات آیت‌الله خمینی ایجاد شده بود و خروج مهدی
حکیم از صحنه و سرسپردگی بقیه ارکان حزب، به مرور مرتضی العسکری و محمدمهدی الآصفی که از
دیرباز با آقای خامنه‌ای ارتباط داشتند با پادرمیانی ابوالقاسم خزعلی قوم و خویش نزدیک رهبر حزب‌الدعوه و
پدرخوانده مافیای حجتیه، جزو محارم ولی فقیه درآمدند. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی رجال الدعوه
همچنان در حوزه مشغول معامله بهشت و دوزخ بودند و جناح نظامی حزب نیز زیر نظر قرارگاه قدس و
نصر سپاه پاسداران هر از چندگاه عملیاتی را در داخل عراق و اغلب در پاسخ به عملیات مجاهدین انجام
می‌داد که مهمترینش سوءقصد به جان عـُدی فرزند بزرگ صدام بود. امروز عوامل حزب‌الدعوه علاوه بر
حوزه در گسترة سیاست و نیروهای امنیتی و مسلح وارد شده‌اند و آقای خامنه‌ای که نسبت به ایرانیها بی
اعتماد است چنان با مافیای الدعوه ــ حجتیه همبسته شده است که هر سو می‌نگری در اطراف او،
الدعوه‌‌ای‌های سابق و لاحق را می‌بینی. سید محمود الهاشمی و عبدالنبی نمازی در قوه قضائیه، محمدرضا
شمس ملقب به نقدی در اطلاعات نیروهای مسلح، محمد مهدی الآصفی در مجمع اهل البیت، علی محمد
التسخیری ابوالمشاغل همه فن حریف، اللواسانی وزارت خارجه و… در کنار صدها معاود وابسته به الدعوه
که در نیروهای انتظامی و امنیتی و سپاه و… مشغول قلع و قمع مردم به ویژه زنان و دانشجویان و
آزادیخواهان هستند، همگی از مرداب حزب‌الدعوه نوشیده‌اند. برای نخستین بار در طول حیاتش، علی اکبر
محتشمی پور یک حرف راست زده و آنهم جدی بودن خطر سلطه یافتن دشمنان ایران در لباس الدعوه بر
کشور ما می‌باشد. هفته پیش در رابطه با محمد صادق الحسینی نوشتم. این دسته از معاودین دشمنان واقعی
ملت ایران و تاریخ و فرهنگ و تمدن ما هستند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates