عطاالئه مهاجرانی سخنان «صادق الحسینی» در مورد کوروش را نادرست خواند
اشاره: دکتر عطاء الله مهاجرانی رییس مرکز گفت و گوی تمدن ها، پس از سکوت طولانی در قبال اعتراض های گسترده به نوشته «صادق الحسینی» (عراقی الاصل) ، مشاور خود در مرکز گفت و گوی تمدن ها از او دفاع کرد؛ ولی آنقدر مطالب نوشته شده موهن بود که او نقد کوتاهی نیز به آن وارد کرده است.
این نقد را عطاءالله مهاجرانی ابتدا برای سایت بازتاب ارسال نمود که به دلیل بروز اشکالات نرم افزاری دریافت آن میسر نبود.
«صادق الحسینی» که مدیر روابط عمومی مرکز گفت و گوی تمدنها و از معاودین عراقی است و از حمایت سید محمد علی ابطحی و عطاء الله مهاجرانی برخوردار است، در مقاله ای در روزنامه «الشرق الاوسط» کورش، پادشاه هخامنشی را ستمگر و آدمکش خوانده و او را با جرج بوش مقایسه کرده بود.
پاسخ مهاجرانی با عنوان «تفسیر درست تاریخ» به مقاله صادق الحسینی را در زیر می خوانید.
تفسیر درست تاریخ
عطاءالله مهاجرانی
دوست و همکار ارجمندم جناب آقای محمدصادق حسینی قائم مقامی مقاله ای نوشته اند با عنوان: «امبراطوریات العالم و الرخف علی بابل»، که در «الشرق الاوسط» روز دوشنبه 6/1/2003 شماره 8805 منتشر شده است. این مقاله از دو زاویه مورد نقد و گاه ردّ قرار گرفته است.
نخست این که، نویسنده مقاله در «مرکز بین المللی گفت وگوی تمدنها» کار می کند. منتقدان کوشیده اند مقاله «امبراطوریات …» را به گونه ای ضدتمدن ایرانی وانمود کنند. دوم اینکه نویسنده مقاله متولد عراق ـ نجف ـ است؛ از این رو برخی نویسندگان کوشیده اند مقاله را ضد ایرانی و نویسنده را عراقی الاصل معرفی کنند. گویی هر ایرانی که در هر جای جهان متولد می شود اصولا منتسب به همان خاک و کشور تلقی می شود. هر چند از نوادگان قائم مقام فراهانی باشد!
از آن جا که این گونه جهت گیری هایی که با پرخاش و گاه هتک همراه است، ارزش بررسی و تأمل ندارد باید از آن صرف نظر کرد و با کرامت گذشت. به نظر اینجانب مسئله مهم، پرداختن به تفسیر و داوری جناب آقای حسینی درباره کوروش کبیر و امپراطوری هخامنشی است. امبراتواکو گفته است: «مشکل بتوان دانست که تفسیری حقیقت دارد یا خیر، اما تشخیص تفسیرهای نادرست چندان دشوار نیست.» به گمانم تفسیر جناب آقای حسینی را می توان تفسیر نادرستی از کوروش و امپراتوری ایرانی روزگار او دانست:
1ـ ایشان کوروش را ششمین پادشاه از سلاله ایرانی هخامنشی دانسته اند. اگر منظور امپراتوری هخامنشی باشد، کوروش نفر اول و بنیانگذار است البته او از خانواده شاهی است که نیاکانش در قلمرو حاکمیت سلسله ماد تعریف میشوند.
2ـ وقتی می خواهیم درباره کوروش و امپراتوری او ارزیابی و داوری کنیم، انصاف نیست که این داوری با معیارهای امروز و ارزشهای روزگار ما سنجیده شود. باید کوروش را در ظرف زمانه و روزگار خود او سنجید و داوری کرد. از این رو تعبیر «ستمگرانه» برای شیوه حکومت کوروش و این که امپراتوری او مبتنی بر شمشیر و ستم بوده است روا نیست؛ به ویژه در شیوه رهبری و خط مشی کوروش شاهد تدبیر و حکمت درخشانی هستیم که امروزه نیز توجه بدان عبرت آموز و جذاب است. به عنوان مثال وقتی کوروش بر استیاگ پادشاه ماد غلبه کرد، کوشید رفتار او با نظام سابق و اَستیاگ مبتنی بر مدارا و عطوفت باشد. او خود را پادشاه ماد و پارس نامید، تا طرفداران مادها گمان نکنند که ماد سرنگون شده است. او حتی با «آمیتیدا» دختر اَستیاگ ازدواج کرد. این ازدواج، به گونه ای ازدواج پیامبر گرامی اسلام با دختر ابوسفیان بعد از فتح مکه را تداعی می کند.
3ـ پیروزی کوروش بر بابل و آزادی یهودیان از جمله سرفصل های درخشان امپراتوری هخامنشی و رهبری کوروش است. کوروش پیش از آن که به عنوان آزادی بخش به بابل حمله کند، از طرف مردم بابل و به ویژه یهودیان به عنوان نجاتبخش تلقی شد. این تلقی بُعد دینی نیز پیدا کرده است؛ چنان که در کتاب «اشعیاء» نبی با آیاتی پرجذبه از فتح بابل توسط کوروش و سربازان او یاد شده است؛ در کتاب «عزرا» به تفصیل شیوه رفتار کوروش با یهودیان مطرح شده است؛ «در سال اول سلطنت کوروش، پادشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود به انجام رساند. خداوند کوروش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آن را نوشته به سراسر سرزمین پهناورش بفرستد.»
(کتاب «عزرا»، باب 1)
4ـ این نکته شایسته توجه جدی است که کوروش براساس تحلیل و داوری مریبویس، یک زردشتی باورمند بوده که در راه گسترش آیین خود کوشیده است. بناهای بازمانده از دوره هخامنشی نیز بیشتر وجه و بُعد دینی دارد. مع الوصف شاهد مدارای شگفت انگیز کوروش با پیروان دیگر ادیان هستیم. به تعبیر استاد عبدالحسین زرینکوب: «کوروش همه جا با مغلوبان، به رأفت، با دشمنان، به مدارا و با صاحبان عقاید و رسومِ مخالف، به تسامح رفتار می کرد …»
کوروش نفحة تازهای را در عالم در دمید و الگوی یک فرمانروایی نوین را که مبتنی بر اخلاق و عدالت و نجابت بود به عالم عرضه کرد. بیانیه او در بابل، که یک نسخه آن بر روی یک استوانه گلی از دستبرد حوادث مصون مانده است، در ضمن تقریر پیروزی بر دشمن و دلجویی از مغلوبان و ستمدیدگان، اولین پیشنویس اعلامیه حقوق بشر را در آن دنیای ظلم و تبعیض و هرج و مرج عرضه میدارد.»
5ـ بدون تردید، شیوه تعامل مبتنی بر حکمت و مدارا و مهر کوروش با دیگر ملتها موجب شده است که مولانا ابوالکلام آزاد در کتاب خود، کوروش را همان ذوالقرنین مطرح شده در آیات قرآن (سوره کهف) بداند و برای او چهره ای و شخصیتی پیامبرگونه ترسیم نماید. این تحلیل مورد توجه و تأکید علامه طباطبایی در «المیزان» قرار گرفته است. علامه طباطبایی بحث مفصلی تحت عنوان: گفتار پیرامون داستان ذی القرنین، در ذیل آیات 83 تا 102 سوره کهف مطرح کرده اند. علامه طباطبایی به نقد مفسرانی پرداخته اند که ذی القرنین را اسکندر کبیر می دانند و در این نقد اشاره می کنند که:
«اوصافی که قرآن برای ذی القرنین شمرده، تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند و بلکه آنها را انکار میکند؛ مثلاً قرآن کریم چنین میفرماید که ذی القرنین مردی مؤمن به خدا و روز جزا بوده و خلاصه دین توحید داشته، در حالی که اسکندر مردی وثنی و از صائبین بوده، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود شاهد آن است. و نیز قرآن کریم فرموده ذی القرنین یکی از بندگان صالح خدا بوده، به عدل و رفق و مدارا عمل می کرده، و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است. علامه طباطبایی قول مولانا ابوالکلام آزاد را به دقت بررسی نموده و مواردی را که در آیات قرآن مجید است بر کوروش تطبیق می دهد. (المیزان، ج 13، ص 639 تا 668).
6ـ داوری مورخان و پژوهشگران غیرایرانی، مثل هرودوت، گزنفون، دیودوروس سیسیلی، نیکولای دمشقی شایسته تأمل جدی است. آنان همگی کوروش را می ستایند و شخصیت پرجذبه و مؤثر و سازنده و متسامح او را تحسین می کنند.
در یک کلام، با توجه به این که کوروش از بُعد سیاسی و تمدنی، از جمله رموز هویت ایرانی است و با توجه به این که براساس تفسیر و تحلیل علامه طباطبایی در ذیل آیات مربوطه سوره کهف، و نیز براساس کتاب «اشعیاء» و «عزرا» و «دانیال»، کوروش را هاله ای از تقدس پوشانده است، نمی توان امپراتوری او را مبتنی بر ستم تفسیر کرد.
بازتاب
پیام برای این مطلب مسدود شده.